چپ‌ها و درگیری مسلحانه با رژیم

چپ‌ها و درگیری مسلحانه با رژیم

 

هنگامی که حاج امین‌الضرب، برای راه‌اندازی کارخانه برق- که یکی از خیابان‌های تهران موسوم به چراغ برق را روشنایی بخشید- مهندس روسی‌تبار را به کمک طلبید، هرگز گمان نمی‌برد این دانش آموخته فنی، با افکار مارکسیستی خود، وارد عرصه سیاسی کشور شود، وی که به حیدر عمواوغلی شهرت داشت.

 

بعدها با هدف کودتا در نهضت جنگل و ترور میرزا کوچک خان رهبر نهضت جنگل در کنار میرزا قرار گرفت، اما از آنجا که میرزا حاضر نبود به جز هویت اسلامی، شناسنامه دیگری برای نهضت ضداستعماری‌اش قائل شود؛ این دو به حالت اختلاف بنیادین از یکدیگر جدا شدند. جدایی ایدئولوژیکی که باعث شد تا مورخان «حیدر عمواوغلی» را همدست و محرک اصلی خالو قربان و دارودسته‌اش در راه اضمحلال نهضت جنگل و تقدیم سر میرزا به رضاخان معرفی کنند.تجربه تلخ این خیانت و تکرار آن توسط حزبی مانند حزب توده که آشکارا، اعضای خود را در خدمت جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی سابق قرار داده و از مسکو فرمان می‌گرفت، باعث شد تا مردم ایران علی‌رغم مخالفت با شاه، هیچ‌گاه به گروه‌هایی از این دست اعتماد نکنند؛ و این بی‌اعتمادی از خیانت «پیشه‌وری» که با هدف جدایی آذربایجان و انضمام آن به خاک شوروی به مدت کوتاهی در عرصه سیاسی کشور جلوه‌گر شد، تا روز فروپاشی اردوگاه شرق همیشه سیر صعودی پیمود.


گذشته از سرنوشت گروه مارکسیستی موسوم به 53 نفر که به زندان‌های رضاخان دچار شدند و به قتل نظریه‌پرداز این گروه به نام تقی ارانی توسط پزشک احمدی انجامید و حضور گاه و بی‌گاه عناصر حزب توده در صحنه سیاسی ایران که به وزارت برخی از آنها در رژیم شاه نیز انجامید، نخستین گروهی که به شیوه مسلحانه رودرروی رژیم شاه ایستادند، توسط بیژن جزنی سازمان یافت، جالب اینکه پدر وی حسین جزنی در شمار افرادی بود که به فرقه دموکرات و «پیشه‌وری» پیوست و در جریان شکست این فرقه، به شوروی گریخت و در سال 1345 با تقاضای عفو از شاه به ایران بازگشت.


بیژن جزنی درمیان خانواده‌ای رشد و نمو کرد که عموم آنها با گرایش مارکسیستی در خدمت شوروی و حزب توده قرار داشتند، حتی مادرش نیز در شمار سازمان زنان حزب توده بود. بیژن جزنی که درتحلیل‌هایش از قیام 15 خرداد 1342 با عنوان شورش کور نام می‌برد(1) و از سوی دیگر خیانت‌های حزب توده را هم با تمام وجود احساس نموده بود، در ادامه راه به جبهه ملی پیوست، اما زمانی که احساس کرد سقف خواسته‌های اعضای جبهه ملی ایجاد رفرم در نوع سلطنت‌پهلوی دوم است، با حضور گروهی از دوستان خود در سازمان جوانان حزب توده و با هدف مبارزه قهرآمیز، نخستین هسته‌های چریکی جریان چپ را با حضور چهره‌هایی چون:‌ علی‌اکبر صفایی فراهانی، عباس سورکی ، سعید کلانتری، محمد چوپان‌زاده، حسن ضیاظریفی تشکل بخشید که بعدها با عنوان سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران شهرت یافت.


اعضای این گروه زمانی به عضوگیری در میان دانشجویان پرداختند و اقدام به تهیه سلاح کمری نمودند که تأمین‌کننده اسلحه آنها که فردی به نام آقایان بود با شماره رمز 8837 و با نام مستعار غزنوی با ساواک همکاری داشت.(2)


بدین ترتیب در سال 1346 اعضای این گروه که برای برطرف کردن تنگناهای مالی، سرقت از بانک‌ها را در دستور کار خود قرار داده بودند، در مورخه 19/10/1346 در پی تحویل گرفتن سلاح از آقایان به دام ساواک افتادند.


به دنبال بازداشت حسن ضیاظریفی در هنگام دیدار با احمد جلیل افشار و اعتراف آنها افرادی چون؛ صفایی فراهانی، صفاری آشتیانی، چوپان‌زاده، محمد مجید کیان‌زاده و سعید کلانتری تحت تعقیب قرار گرفتند. بازماندگان این گروه ابتدا راه فرار به عراق را در پیش گرفتند که در این میان گروهی از مرز گذشتند و گروهی به دام ساواک گرفتار آمدند و بدین ترتیب گروه جزنی از هم پاشید.


یکی از شکنجه‌گران ساواک به نام تهرانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی دستگیر و محاکمه شد، در اعترافات خود ضمن اشاره به گروه 9 نفره بیژن جزنی یادآور شد:«پس از ترور رضا زندی‌پور رئیس کمیته مرکز شهربانی و راننده‌اش در اواخر سال 1353... یک روز در 7 فروردین 54‌[13] محمدحسن ناصری معروف به عضدی مرا به اتاق خود خواست و گفت قرار است عملیاتی انجام شود که آقای ثابتی گفته شما هم باید در عملیات باشید، پرسیدم چیست؟ گفت فضولی نکنید... در روز 29 فروردین رضاعطارپور تلفنی به من اطلاع داد که کاظم ذوالانوار(3) را به بازداشتگاه اوین منتقل نمایم. در آن موقع سرهنگ وزیری رئیس زندان اوین بود... ساعت 5/2 به رستوران رسیدم. رضا عطارپور، محمدحسن ناصری، پرویز بهمن فرنژاد معروف به دکتر جوان،(4) سعدی جلیل اصفهانی معروف به بابک، ناصر نوذری معروف به رسولی و محمدعلی شعبانی معروف به حسینی هم تقریبا همزمان با من آمده بودند... عطارپور گفت:... جزئیات کار را ثابتی بررسی کرده و تصویب شده و سرهنگ وزیری در جریان قرار گرفته و باید همان طور که آنها در دادگاه‌های انقلابی خود وقت و بی‌وقت تصمیم به ترور می‌گیرند، ما هم چند نفر از اعضای این سازمان‌ها را بکشیم...


... ما در قهوه‌خانه اکبر اوینی در نزدیکی بازداشتگاه اوین منتظر می‌شویم و با سرهنگ وزیری به محل می‌رویم.


رسولی و حسینی زودتر حرکت کردند و بعد از نیم ساعت به سوی قهوه‌خانه راه افتادیم و به قهوه‌خانه رسیدیم، رسولی و حسینی لباس زندانیان را تحویل گرفته [بودند]... سرهنگ وزیری خود را آماده کارزار با عده‌ای کرده بود که هم دستشان بسته بود و هم چشمشان... زندانیان را پیاده کرده و ردیف روی زمین نشاندند... اولین کسی که رگبار مسلسل را به سوی آنها بست سرهنگ وزیری بود... و همین طور رگبار بستند و بعد سعدی جلیل اصفهانی بالای سر همه رفت و تیر خلاص را شلیک کرد.» (5)


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- ر.ک: به پرونده جزنی، ج 2، صص 101-99.
2- شاهدی، مظفر، ساواک، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی.
3- مهندس سیدکاظم ذوالانوار در سال 1326 در خانواده‌ای روحانی در شهر شیراز متولد شد. وی در همان اوان نوجوانی با فرهنگ قرآنی در جلسات تفسیر و قرائت قرآن و جلسات دینی آشنا شد، بدین سبب هنگامی که در سال 1346 در دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران راه یافت با بنیانگذاران سازمان مجاهدین آشنا شد و تا پیش از تغییر ایدئولوژیک منافقین و انحراف به سمت مارکسیسم، صادقانه از ارزش‌های اسلامی، دفاع می‌کرد.
4- وی پس از فرار به آمریکا در جریان انقلاب اسلامی، به همکاری با سازمان سیا و بخش فارسی رادیو آمریکا پرداخت و باجناق خود احمد بهارلو را به ریاست بخش فارسی رادیو آمریکا منصوب کرد.
5- حسن‌پور، قاسم، شکنجه‌گران می‌گویند، نشر موزه عبرت، صص 182-180.