طرح شبهه:

ابن أبی دارم یکی از راویانی است که علامه شمس الدین ذهبی در کتاب «میزان الاعتدال» وی را رافضی دروغگو می داند؛ هر چند که در تمام دروان زندگی اش مسقیم الأمر (ثابت قدم در اعتقادات) بوده است؛ اما در اواخر عمرش در باره مثالب شیخین زیاد سخن می گفته و آن دو را شتم می کرده است؛ بنابراین، روایت او برای ما حجت نیست.

نقد و بررسی:

اصل روایت:

علامه شمس الدین ذهبی در سیر اعلام النبلاء و میزان الإعتدال و حافظ ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان به نقل از ابن أبی دارم می نویسند :

إنّ عمر رفس فاطمة حتّی أسقطت بمحسن.

عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گردید.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ) میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج 1، ص 283، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م؛

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 15، ص 578، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ؛

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852 هـ) لسان المیزان، ج 1، ص 268، تحقیق: دائرة المعرف النظامیة - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ - 1986م.

البته همانگونه که در متن شبهه آمده است، ذهبی و ابن حجر، این روایت را به دلیل وجود ابن أبی دارم در سند آن و به بهانه رافضی بودن وی رد کرده و می نویسد:

احمد بن محمد بن السری بن یحیی بن أبی دارم المحدث أبو بکر الکوفی الرافضی الکذاب... ثم فی آخر أیامه کان أکثر ما یقرأ علیه المثالب حضرته ورجل یقرأ علیه ان عمر رفس فاطمة حتی أسقطت بمحسن.

در واپسین روزهای عمرش آنچه که بیشتر برای وی خوانده می شد مثالب خلفا بود، من خودم نزد وی بودم که دیدم مردی بر وی اینچنین می خواند: عمر به پهلوی فاطمه لگد زد که باعث سقط فرزندش محسن شد.


جهت مشاهده متن کامل به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...

با بررسی دقیق شخصیت ابن أبی دارم و اعتبار و وثاقتی که او در طول زندگی اش نزد اهل سنت داشته، به این واقعیت می رسیم که سبب تضعیف ابن أبی دارم در اواخر عمر، تنها و تنها نقل همین روایت است و ایراد دیگری در او دیده نشده است؛ چرا که به اعتراف بزرگان اهل سنت او در تمام عمرش بر مذهب اهل سنت استوار بوده و از پیشوایان، حافظان و دانشمندان اهل سنت به شمار می آمده است؛ اما نقل برخی از حقایق تاریخی سبب شده است که نیش تند قلم عالمان اهل سنت، متوجه او شده و سبب تضعیفش شود.

شمس الدین ذهبی در سیر اعلام النبلاء، وی را «امام و پیشوا، حافظ و دانشمند» معرفی می کند:

ابن أبی دارم. الامام الحافظ الفاضل، أبو بکر أحمد بن محمد السری بن یحیی بن السری بن أبی دارم....

ودر ادامه می نویسد:

ابن أبی دارم به حفظ ومعرفت متصف بود ولی گرایش به شیعه داشت.

کان موصوفا بالحفظ والمعرفة إلا أنه یترفض.

و نیز می نویسد:

وقال محمد بن حماد الحافظ، کان مستقیم الامر عامة دهره.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 15، ص 577 ـ 579، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

محمد بن حماد می گوید: در دوران عمرش در عقیده ومذهبش استوار بود.

و همچنین در روایتی که ابن أبی دارم در سند آن قرار دارد، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله فرموده اند:

الحلال بین، والحرام بین، وبین ذلک مشتبهات لا یعلمها کثیر من الناس. من ترک الشبهات استبرأ لدینه وعرضه، ومن وقع فی الشبهات، وقع فی الحرام کالراعی إلی جنب الحمی، یوشک أن یواقعه.

مرز حلال وحرام مشخص است؛ ولی بین این دو مشتبهاتی است که بیشتر مردم آن را نمی دانند، کسی که شبهات را ترک کند دین و آبرویش را حفظ کرده است و کسی که گرفتار شبهات شود، مرتکب حرام شده است؛ مانند کسی که همنشین بیمار است.

ذهبی پس از نقل این روایت می گوید:

الحدیث. متفق علیه.

این حدیث مورد قبول واتفاق بر آن است.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 15، ص 577، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ؛

اما نکته شگفت آور این که ذهبی در ادامه به وی این چنین فحاشی می کند:

شیخ ضال معثر.

پیرمردی گمراه و خطا کار!!!.

چگونه می توان باور داشت که شخصی امام، حافظ و فاضل لقب بگیرد، در تمام عمرش ثابت قدم باشد، دارای حافظه قوی و معرفت دینی باشد، و روایتش در مرتبه ای باشد که تمام علما بر آن اتفاق دارند؛ ولی در عین حال به همین شخص، گمراه و خطا کار نیز گفته شود؟!

آیا تعریف ها و وصف هایی همچون: امام، حافظ، فاضل، موصوفا بالحفظ والمعرفة، با کلماتی همانند: «شیخ ضال معثر» قابل جمع است؟

آری، تعصب بیش از حد و دفاع نامعقول از مکتب خلفا و تلاش یرای حفظ آ بروی آن ها، شخصیت عظیمی همچون ذهبی را که به جرأت می توان او را از اعجوبه های تاریخ اسلام نامید، به جایی رسانده است که در یک صفحه از کتابش این گونه دچار دوگانه گویی می شود.

بنابراین جا دارد که بپرسیم:

آیا رافضی بودن دلیل عدم وثاقت میشود؟

کدام عقل و منطقی به ما اجازه می دهد که به جرم رافضی بودن، روایت فردی را کنار بزنیم و آن را باطل قلمداد نمائیم؟ اگر این گونه باشد باید اهل سنت بر تعداد زیادی از روایات صحاح سته خط بطلان بکشند؛ زیرا مؤلفین صحاح سته در موارد بسیاری از رافضه حدیث نقل نموده اند که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می کنیم:

1. عبید الله بن موسی:

ذهبی در باره این فرد می گوید:

قال ابن مندة کان أحمد بن حنبل یدل الناس علی عبید الله وکان معروفا بالرفض لم یدع أحدا اسمه معاویة یدخل داره.

ابن منده گفته: احمد بن حنبل مردم را به سوی او راهنمایی می کرد، به رافضی بودن معروف بود و اجازه نمی داد کسی که نامش معاویه بود، وارد خانه اش شود.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 9، ص 556، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

و در ادامه می گوید:

وحدیثه فی الکتب الستة.

احادیث او در کتب صحاح سته موجود است.

مزی نویسنده تهذیب الکمال می گوید تمام صحاح سته از این شخص روایت نقل کرده اند.

عُبَید الله بن موسی بن أَبی المختار، واسمه باذام العبیسی، مولاهم أبو محمد الکوفی.

رَوَی عَن: إبراهیم بن إِسماعیل بن مجمع (ق)، وأسامة بن زید اللیثی (م)، واسرائیل بن یونس (خ م ت س)، وإسماعیل بن أَبی خالد (خ)....

المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج 19، ص 164، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.

رمزهایی که در بین پرانتزها گذاشته شده، هر کدام مخفف اسم یکی از نویسندگان صحاح سته است. (خ) = بخاری؛ (م) = مسلم؛ (ق) = ابن ماجه قزوینی؛ (ت) = ترمذی (س) = نسائی.

2. جعفر بن سلیمان الضبعی:

عالمان اهل سنت ایشان را رافضی و از شیعیان غالی می دانند. خطیب بغدادی از یزید بن زریع نقل می کند که می گفت:

فان جعفر بن سلیمان رافضی.

البغدادی، أحمد بن علی أبو بکر الخطیب (متوفای463هـ)، تاریخ بغداد، ج 5، ص 164، ذیل ترجمه أحمد بن المقدام بن سلیمان، رقم 2925، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.

مزی می نویسد: بخاری در کتاب الأدب المفرد و بقیه نویسندگان صحاح یعنی ( مسلم، ابوداوود، ترمذی، نسائی، ابن ماجه ) در کتب صحاحشان از این شخص روایت نقل کرده اند.

روی له البخاری فی "الأدب"والباقون.

المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج 5، ص 50، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.

3. عبد الملک بن أعین الکوفی:

وی نیز در تمام صحاح سته اهل سنت روایت دارد. مزی به نقل از سفیان می گوید: او رافضی است:

عن سفیان: حدثنا عبد الملک بن أعین شیعی کان عندنا رافضی صاحب رأی.

و در ادامه می گوید:

حَدَّثَنَا سفیان، قال: هم ثلاثة إخوة: عبدالملک بن أعین، وزرارة بن أعین، وحمران بن أعین، روافض کلهم، أخبثهم قولا: عبدالملک

المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج 18، ص 283، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.

تعداد افرادی که هم به رافضی بودن متهم شده و هم در صحاح سته اهل سنت روایت دارند، به حدی است که برخی از دانشمندان سنی با توجه به این مطلب اعتراف کرده اند که اگر بخواهیم روایت آن ها را کنار بگذاریم، باید کتاب ها را نابود کنیم. خطیب بغدادی در الکفایة فی علم الروایة می نویسد:

قال علی بن المدینی: « لو ترکت أهل البصرة لحال القدر، ولو ترکت أهل الکوفة لذلک الرأی، یعنی التشیع، خربت الکتب »

اگر بصریان را به خاطر قدری بودن و کوفیان را به خاطر نظرشان ( شیعه بودن ) رها کنی، همه کتاب ها را نابود کرده ای.

سپس در توضیح سخن علی بن مدینی می گوید:

قوله: خربت الکتب، یعنی لذهب الحدیث.

کتاب ها را نابود کرده ای یعنی همه احادیث از بین می رود.

البغدادی، أحمد بن علی أبو بکر الخطیب (متوفای463هـ) الکفایة فی علم الروایة، ج 1، ص 129، تحقیق: أبو عبدالله السورقی، إبراهیم حمدی المدنی، ناشر: المکتبة العلمیة - المدینة المنورة.

و نیز در جای دیگر می نویسد:

وسئل عن الفضل بن محمد الشعرانی، فقال: صدوق فی الروایة إلا أنه کان من الغالین فی التشیع، قیل له: فقد حدثت عنه فی الصحیح، فقال: لأن کتاب أستاذی ملآن من حدیث الشیعة یعنی مسلم بن الحجاج ».

از او در باره فضل بن محمد شعرانی سؤال شد؛ گفت: در روایت راستگوست، اما اشکالی که دارد این است که در باره تشیع زیاده روی می کند؛ به او گفتند: در صحیح از وی روایت کرده اید. گفت: کتاب استادم پر از روایات شیعه است ( یعنی کتاب صحیح مسلم)!!!.

البغدادی، أحمد بن علی أبو بکر الخطیب (متوفای463هـ) الکفایة فی علم الروایة، ج 1، ص131، تحقیق: أبو عبدالله السورقی، إبراهیم حمدی المدنی، ناشر: المکتبة العلمیة - المدینة المنورة.

آیا غلو در رفض سبب ضعف می شود؟

البته ممکن است به ما اشکال کنند که رافضی بودن سبب جرح نیست؛ بلکه آنچه سبب جرح است غلو در رفض است. غلو در رفض؛ یعنی محبت داشتن نسبت به علی علیه السلام و مقدم دانستن ایشان بر ابوبکر و عمر و سب ابوبکر و عمر؛ همانگونه که ابن حجر عسقلانی این مطلب را در مقدمه فتح الباری ذکر می کند:

والتشیع محبة علی وتقدیمه علی الصحابة فمن قدمه علی أبی بکر وعمر فهو غال فی تشیعه ویطلق علیه رافضی وإلا فشیعی فإن انضاف إلی ذلک السب أو التصریح بالبغض فغال إلا فی الرفض وإن اعتقد الرجعة إلی الدنیا فأشد فی الغلو.

تشیع، دوست داشتن علی و مقدم دانستن وی بر همه صحابه است، پس اگر کسی علی را بر ابوبکر و عمر مقدم و برتر بداند، چنین شخصی در باره علی غلو کرده و غالی است، و به او رافضی گفته می شود و اگر فقط او را دوست داشت، شیعه است و اگر افزون بر دوستی علی، به صحابه فحش بدهد و دشمنی اش را آشکار نماید، شیعه غالی است، و اگر به رجعت معتقد باشد غلو او شدیدتر و سخت تر است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852 هـ)، هدی الساری مقدمة فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 1، ص 459، ناشر: دار المعرفة - بیروت - 1379 -، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، محب الدین الخطیب.

محمد بن اسماعیل الأمیر الصنعانی به نقل از ابن حجر عسقلانی می گوید:

التشیع محبة علی علیه السلام وتقدیمه علی الصحابة فمن قدمه علی أبی بکر وعمر رضی الله عنهما فهو غال فی التشیع ویطلق علیه رافضی وإلا فشیعی فإن انضاف إلی ذلک السب والتصریح بالبغض فغال فی الرفض انتهی کلامه.

تشیع، دوستی علی و مقدم دانستن وی بر صحابه است و کسی که او را بر ابوبکر و عمر مقدم بداند، در شیعه بودن غلو کرده و به وی رافضی گفته می شود، و اگر سب و لعن را اضافه کند، رافضی غالی است.

محمد بن اسماعیل الأمیر الصنعانی در ادامه می گوید:

وأما الساب فسب المؤمن فسوق صحابیا کان أو غیره إلا أن سباب الصحابة أعظم جرما لسوء أدبه مع مصحوبه صلی الله علیه و سلم ولسابقتهم فی الإسلام.

وقد عدوا سب الصحابة من الکبائر کما یأتی عن الفریقین الزیدیة ومن یخالف مذهبهم.

فحش و ناسزا به مؤمن، سبب فسق می شود چه به صحابی باشد و یا غیر او، آری، فحش به صحابه جرمش بیشتر است؛ زیرا بی ادبی به کسانی است که همنشین رسول خدا (ص) بوده و سابقه آنان در اسلام و مسلمانی از دیگران بیشتر است.

فحش و ناسزا به صحابه را از گناهان بزرگ دانسته اند... »

الصنعانی، محمد بن إسماعیل الأمیر الحسنی (متوفای1182هـ)، ثمرات النظر فی علم الأثر، ج 1، ص 39 ـ 40، : تحقیق: رائد بن صبری بن أبی علفة، ناشر: دار العاصمة للنشر والتوزیع - الریاض - السعودیة، الطبعة: الأولی، 1417هـ - 1996م.

اما با بررسی صحاح سته اهل سنت به این حقیقت می رسیم که در سلسه اسناد آن ها، افرادی به چشم می خورند که به اعتراف عالمان اهل سنت غلو در رفض دارند؛ ولی با این وجود، نویسندگان صحاح از آن ها روایت نقل کرده اند. به عنوان نمونه:

1. عدی بن ثابت:

مزی می گوید: بخاری، مسلم، ترمذی، نسائی، ابوداوود و ابن ماجه از او روایت نقل کرده اند:

رَوَی عَن: البراء بن عازب (ع)، وابیه ثابت (د ت ق)، وزر بن حبیش الأسدی (م 4)، وزید بن وهب الجهنی (س)، وسَعِید بن جبیر (ع)، وأبی حازم سلمان الاشجعی (ع)، وسُلَیْمان بن صرد (خ م د سی).

المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج 19، ص 164، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.

رموز بین پرانتز را پیش از این توضیح داده ایم.

ابن حجر عسقلانی در باره او می نویسد:

وقال بن معین شیعی مفرط... وقال السلمی قلت للدارقطنی فعدی بن ثابت قال ثقة الا أنه کان غالیا یعنی فی التشیع.

ابن معین گفته: او شیعی افراطی است. سلمی گفته از دار قطنی در باره او پرسیدم، گفت: مورد اعتماد است؛ مگر این که او در تشیع غلو می کرده.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) تهذیب التهذیب، ج 7، ص 149، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولی، 1404هـ - 1984م.

2. عباد بن یعقوب الرواجنی:

مزی می گوید: بخاری، ترمذی و ابن ماجه از او روایت نقل کرده اند.

و قال أبو أحمد بن عدی: سمعت عبدان یذکر عن أبی بکر بن أبی شیبة أو هناد بن السری، أنهما أو أحدهما فسقه ونسبه إلی أنه یشتم السلف... و روی أحادیثاً أنکرت علیه فی فضائل أهل البیت، و فی مثالب غیرهم.

و قال علی بن محمد المروزی: سئل صالح بن محمد، عن عباد بن یعقوب الرواجنی، فقال: کان یشتم عثمان.

قال: و سمعت صالحا یقول: سمعت عباد بن یعقوب یقول: الله أعدل من أن یدخل طلحة و الزبیر الجنة، قلت: ویلک، و لم؟ قال: لأنهما قاتلا علی بن أبی طالب بعد أن بایعاه.

احمد بن عدی می گوید: از عبدان شنیدم و او از ابوبکر بن ابوشیبه یا هناد بن سری نقل می کرد که این دو نفر یا یکی از آنان او را متهم به فسق کرده و به وی بدگویی به اصحاب را نسبت داده اند... او روایاتی در فضائل اهل بیت و بدیهای دیگران نقل کرده است که مورد تأیید واقع نشده است.

علی بن محمد مروزی می گوید: از صالح بن محمد در باره عباد بن یعقوب رواجنی سؤال شد، گفت: او از عثمان بدگویی می کرد.

و نیز می گوید: از صالح شنیدم که می گفت: عباد بن یعقوب می گفت: خداوند عادل تر از آن است که طلحه و زبیر را به بهشت ببرد، گفتم: وای بر تو، چرا؟ گفت: چون آن دو نفر پس از بیعت با علی، با وی جنگیدند.

المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج 14، ص 178، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.

3. اسماعیل بن خلیفه:

مزی در تهذیب الکمال در باره او می نویسد:

إسماعیل بن خلیفة العبسی...

رَوَی عَن: إبراهیم بن حسن بن حسن بن علی بن أَبی طالب... والحکم بن عتیبة (ت ق)، والسری بن إسماعیل... وفضیل بن عَمْرو الفقیمی (ق).

منظور از (ق) ابن ماجه و (ت) ترمذی است.

و در ادامه می نویسد:

وَقَال (عمرو بن علی) أیضا: سألت عبد الرحمن عن حدیث أبی اسرائیل، فأبی أن یحدثنی به، وَقَال: کان یشتم عثمان رضی الله عنه.

وقَال البُخارِیُّ: ترکه ابن مهدی، وکان یشتم عثمان.

عمرو بن علی می گوید: از عبد الرحمن از روایات ابواسرائیل پرسیدم تا برایم نقل نماید، به سخنم توجهی نکرد و گفت: ابواسرائیل (اسماعیل بن خلیفه) از عثمان بدگویی می کرد.

المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج 3، ص 77 ـ 79، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.

اگر غلو در رفض سبب تضعیف راوی می شود، چرا بزرگان در صحیح ترین کتاب های اهل سنت از آن ها روایت نقل کرده اند؟

آیا شتم شیخین سبب تضعیف راوی می شود؟

مستشکل استدلال می کرد که چون ابن أبی دارم در اواخر عمرش مثالب شیخین را بیان و آن ها را شتم می کرده است، پس روایت وی مردود است و غیر قابل قبول. در حالی که می بینیم کسانی در سلسله راویان صحاح سته اهل سنت وجود دارند؛ با این که شیخین را شتم و مثالب آن ها را بیان می کرده اند، در عین حال توثیق شده اند که به نام چند نفر اشاره می کنیم:

1. تَلِید بن سلیمان المحاربی، أبو سلیمان

وی از رجال سنن ترمذی است که ابوبکر و عمر را شتم می کرده است. مزی در باره وی می نویسد:

وقال أبو داود: رافضی خبیث، رجل سوء، یشتم أبا بکر وعمر.

ابوداوود گفته: او رافضی پست و مرد بدی است و به ابوبکر و عمر فحش می داده است.

و در ادامه می گوید:

وَقَال [عَباس الدُّورِیُّ ] فی موضع آخر: کذاب، کان یشتم عثمان، وکل من شتم عثمان، أو طلحة، أو أحدا من أصحاب رسول الله (ص)، دجال، لا یکتب عنه، وعلیه لعنة الله والملائکة والناس أجمعین.

عباس دوری، در جای دیگر در باره تلید بن سلیمان گفته است: وی بسیار دروغگو است و عثمان را فحش می داده است، و هر کس عثمان یا طلحه و یا هر یک از اصحاب را فحش دهد، او دجال است و حدیث وی نوشته نمی شود و لعنت خدا، تمام مردم و ملائکه بر او باد.

المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج 4، ص 321، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.

ابن حجر عسقلانی می نویسد:

کذّاب کان یشتم عثمان....

دروغ گویی که به عثمان فحش می داد.

و نیز می نویسد:

وقال ابن حبان: کان رافضیّاً یشتم الصحابة.

ابن حبان گفته است: او رافضیی بود که به صحابه فحش می داد.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) تهذیب التهذیب، ج 1، ص 447، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولی، 1404هـ - 1984م.

در عین حال می بینیم که همین شخص توسط بسیاری از بزرگان اهل سنت توثیق و روایاتی که به نفع اهل سنت نقل کرده، تصحیح شده است. ابن حجر در ترجمه وی به نقل از مروزی می نویسد:

عن أحمد کان مذهبه التشیع ولم نر به بأسا وقال أیضا کتبت عنه حدیثا کثیراً عن أبی الجحاف.

از احمد بن حنبل نقل شده است که او شیعه بود و لی عیبی در او نمی بینیم. و همچنین گفته است که من روایات زیادی را از او که از ابوالجحاف نقل شده بود، نوشته ام.

وقال البخاری تکلم فیه یحیی بن معین ورماه وقال العجلی: لا بأس به کان یتشیع ویدلس.

بخاری می گوید: یحیی بن معین در مذمت وی سخن گفته و عجلی گفته است: اشکالی در او نیست، اظهار تشیع می کرد و در نقل ها دست می برد.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) تهذیب التهذیب، ج 1، ص 447، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولی، 1404هـ - 1984م.

مزی در تهذیب الکمال می نویسد:

روی له التِّرْمِذِیّ: حدیث أبی الجحاف عن عطیة عَن أبی سَعِید: قال النبی (ص): ما من نبی إلا وله وزیران... الحدیث. وَقَال: حسن غریب.

المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج 4، ص 321، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.

البته واضح است که چون این روایت به نفع اهل سنت است و تلید بن سلیمان آن را در فضائل خلیفه اول و دوم نقل کرده، «حسن» نامیده شده؛ اما روایاتی که به ضرر اهل سنت و علیه شیخین نقل کرده، به دلیل رافضی بودن، ضعیف شمرده می شود.

2. عبد الرزاق بن همام:

شمس الدین ذهبی در باره او می گوید:

وله ما ینفرد به، ونقموا علیه التشیّع، وما کان یغلو فیه بل کان یحبّ علیّاً ویبغض من قاتله.

او چیزهایی نقل کرده است که در نقل آن تنها است و به جهت شیعه بودنش سرزنش شده است. در شیعه بودن غلو نمی کرد، علی را دوست داشت و دشمن کسانی بود که با علی جنگیدند.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 364، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی.

مجلس ما را با یاد أبو سفیان کثیف نکنید:

در میزان الإعتدال و سیر اعلام النبلاء می نویسد:

سمعت مخلدا الشعیری یقول: کنت عند عبد الرزاق فذکر رجل معاویة، فقال: لا تُقْذِر مجلسَنا بذکر ولد أبی سفیان.

از مخلد شعیری شنیدم که می گفت: نزد عبد الرزاق بودم، سخن از معاویه به میان آمد، عبد الرزاق گفت: مجلس ما را با یاد پسر ابوسفیان کثیف نکنید.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ) میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج 4، ص 343، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م؛

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 9، ص 570، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

اعتراض عبد الرزاق به عمر:

ذهبی در میزان الإعتدال می نویسد:

سمعت علی بن عبداللّه بن المبارک الصنعانی یقول: کان زید بن المبارک لزم عبد الرزاق فأکثر عنه، ثم خرق کتبه، ولزم محمد بن ثور، فقیل له فی ذلک، فقال: کنا عند عبد الرزاق فحدثنا بحدیث ابن الحدثان، فلما قرأ قول عمر رضی اللّه عنه لعلی والعباس رضی اللّه عنهما فجئت أنت تطلب میراثک من ابن أخیک، وجاء هذا یطلب میراث أمرأته من أبیها. قال عبد الرزاق: انظر إلی هذا الانوَک [احمق، الجاهل العاجز] یقول: من ابن أخیک، من أبیها! لا یقول: رسول اللّه صلی اللّه علیه وسلم. قال زید بن المبارک: فقمت فلم أعد إلیه، ولا أروی عنه.

از علی بن عبد الله بن مبارک صنعانی شنیدم که می گفت: زید بن مبارک همنشین عبد الرزاق بود و از وی شنیدنیهای زیادی داشت؛ ولی سر انجام کتاب هایش را پاره کرد و همنشین محمد بن ثور شد. در این باره از وی پرسیدند، گفت: نزد عبد الرزاق بودم، سخن از حدیث ابن حدثان پیش آمد، هنگامی که به این بخش از سخن عمر رسید که به علی و عباس گفت: تو آمده ای تا سهم ارث پسر برادرت را بگیری، و علی آمده است تا سهم ارث زنش از پدرش را بگیرد، عبد الرزاق گفت: ببین که این احمق می گوید: ارث پسر برادرش، نمی گوید: رسول خدا. به همین جهت از نزد وی خارج شدم و بازنگشتم و روایت هم از وی نقل نکردم.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ) میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج 4، ص 343، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.

توثیقات عبد الرزاق:

ذهبی در باره او می گوید:

وحدیثه مخرج فی الصحاح... وکان رحمه الله من أوعیة العلم.

از او در صحاح، روایت نقل شده و دارای دانش فراوانی بود.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 364، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی.

دفاع جانانه یحیی بن معین از عبد الرزاق:

حاکم نیشابوری در معرفة علوم الحدیث، شمس الدین ذهبی در سیر اعلام النبلاء و ابن حجر در تهذیب التهذیب به نقل از یحیی بن معین می نویسند:

لو ارتد عبد الرزاق عن الاسلام ما ترکنا حدیثه.

اگر عبد الرزاق از اسلام نیز برگردد، من حدیث او را ترک نمی کنم.

النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفای405 هـ)، معرفة علوم الحدیث، ج 1، ص 139، تحقیق: السید معظم حسین، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1397هـ - 1977م.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 9، ص 573، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) تهذیب التهذیب، ج 6، ص 280، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولی، 1404هـ - 1984م.

دفاع ذهبی از تکذیب عبد الرزاق:

ذهبی به نقل از عباس بن عبد العظیم می نویسد:

والله الذی لا إله إلا هو، إن عبد الرزاق کذاب، والواقدی أصدق منه.

قسم به خدائی که جز او خدایی نیست، همانا عبد الرزاق دروغ گو است و واقدی از او راستگوتر است.

وسپس در پاسخ او می گوید:

قلت: بل والله ما بر عباس فی یمینه، ولبئس ما قال، یعمد إلی شیخ الاسلام، ومحدث الوقت، ومن احتج به کل أرباب الصحاح ـ وإن کان له أوهام مغمورة وغیره أبرع فی الحدیث منه ـ فیرمیه بالکذب....

گفتم: به خدا سوگند عباس با این سوگندش کار خوبی نکرده است و چه بد سخنی گفته است. از طرفی (برای استفاده علمی) به شیخ الإسلام و محدث زمان و کسی که صاحبان صحاح به احادیث و سخنان وی استناد و احتجاج می کند پناه می برد و از سوی دیگر او را به دروغگویی متهم می کند.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 9، ص 573، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

توثیق نواصب:

از همه این ها که بگذریم، عالمان جرح و تعدیل اهل سنت کسانی را توثیق کرده اند که امیرمؤمنان علیه السلام را سبّ می کرده اند. حال پرسش ما این است که اگر شتم صحابه، سبب تضعیف راوی می شود، چرا نواصب را توثیق کرده اید؟

آیا کسی که ابوبکر و عمر را شتم کند، ضعیف؛ ولی کسی که امیرمؤمنان را شتم کند، ثقه است؟ آیا این برخورد دو گانه قابل توجیه است.

در ذیل تعدادی از نواصب را ذکر می کنیم که توسط عالمان جرح و تعدیل توثیق شده اند.

1- حریز بن عثمان الحمصی:

این شخص هر صبح وشام هفتاد بار امیرمؤمنان علیه السلام را لعن می کرد. مزی در تهذیب الکمال، ذهبی در تاریخ الإسلام، ابن حجر در تهذیب التهذیب و بدر الدین عینی در مغانی الأخبار می نویسند:

عن أحمد بن سلیمان المروزی: حدثنا إسماعیل بن عیاش، قال: عادلت حریز بن عثمان من مصر إلی مکة فجعل یسب علیا ویلعنه.

احمد بن سلیمان مروزی از اسماعیل بن عیاش نقل می کند که گفت: از مصر تا مکه حریز بن عثمان را همراهی کردم، در این مدت به علی ناسزا می گفت و او را لعن می کرد.

المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج 5، ص 576، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 10، ص 123، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1407هـ - 1987م.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 209، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولی، 1404هـ - 1984م.

العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای855هـ)، مغانی الأخیار، ج 1، ص 187.

ابن حجر عسقلانی می نویسد:

وقال ابن حبان: کان یلعن علیّاً بالغداة سبعین مرة، وبالعشی سبعین مرة، فقیل له فی ذلک، فقال: هو القاطع رؤوس آبائی وأجدادی.

ابن حبان می گوید: علی را هر صبح و شام هفتاد مرتبه لعن می کرد، علتش را از وی جویا شدند، گفت: او سر پدران و اجدادم را قطع کرده است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 209، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولی، 1404هـ - 1984م.

و شگفت آور این است که این شخص از کسانی است که بیشترین توثیقات در حق او نقل شده است. مزی در تهذیب الکمال و ابن حجر عسقلانی در توثیقات او می نویسند:

وسألت أحمد بن حنبل عنه فقال ثقة ثقة وقال أیضا لیس بالشام أثبت من حریز... قال: وَقَال أبو داود: سمعت أحمد وذکر له حریز وأبو بکر بن أَبی مریم وصفوان، فقال: لیس فیهم مثل حریز، لیس أثبت منه، ولم یکن یری القدر، قال: وسمعت أحمد مرة أخری یقول: حریز ثقة، ثقة.

از احمد بن حنبل در باره وی پرسیدند، دو مرتبه گفت: ثقه است (بسیار مورد اعتماد است). و گفت: در شام از حریز مطمئن تر در نقل حدیث و آثار نبود.

معاذ بن معاذ می گوید: هنگامی در نزد احمد بن حنبل از حریز، ابوبکر بن مریم و صفوان یاد شد، شنیدم که می گفت: در میان آن ها همانند حریز (در اعتبار) و مطمئن تر نبود و بار دیگر از احمد شنیدم که گفت: حریز مورد اعتماد است، مورد اعتماد است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 209، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولی، 1404هـ - 1984م.

المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج 5، ص 572، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.

ابن حجر در اول ترجمه او می نویسد:

[من رجال] البخاری والأربعة.

وی از راویان بخاری و چهار صحیح دیگر اهل سنت (غیر از مسلم) است.

و بدر الدین عینی می نویسد:

روی له الجماعة سوی مسلم، وأبو جعفر الطحاوی. وفی التهذیب: روی له البخاری حدیثین.

العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای855هـ)، مغانی الأخیار، ج 1، ص 187.

اگر شتم خلفا، سبب تضعیف می شود، چرا بخاری از او روایت نقل کرده است، چرا احمد بن حنبل او را این گونه توثیق کرده است؟

2. عمر بن سعد بن أبی وقاص، قاتل امام حسین (ع):

مزی در تهذیب الکمال و ابن حجر در تهذیب التهذیب در باره عمر بن سعد بن ابووقاص، فرمانده مشهور یزیدیان در کربلا می نویسند:

وَقَال أحمد بن عَبد الله العجلی: کان یروی عَن أبیه أحادیث، وروی الناس عنه. وهو الذی قتل الحسین، وهو تابعی ثقة.

عجلی می گوید: عمر بن سعد از پدرش روایاتی نقل کرده و دیگران نیز از او نقل کرده اند. او تابعی و مورد اعتماد است، او همان کسی است که حسین [علیه السلام] را کشته است.

المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج 21، ص 357، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) تهذیب التهذیب، ج 7، ص 396، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولی، 1404هـ - 1984م.

چگونه است کسی که فرزند رسول خدا را با آن وضعیت فجیع به شهادت می رساند، دختران رسول خدا را به اسارت می برد، می تواند مورد اعتماد باشد و روایاتش برای اهل سنت حجت است؛ اما اگر کسی امیر مؤمنان علیه السلام را دوست داشته باشد، او را از خلفای سه گانه برتر بداند و یا احیاناً به یکی از خلفای سه گانه توهین کند، روایاتش ضعیف و غیر قابل قبول است؟

نتیجه:

روایت ابن أبی دارم، هیچ ایرادی ندارد و اتهاماتی که به او زده اند؛ از جمله رافضی بودن و یا غلو در رفض، ضرری به صحت روایت نمی زند؛ چرا که عین همان مطالب در باره راویان بخاری، مسلم و دیگر صحاح سته اهل سنت نیز نقل شده است.