It is written in numerous references that: “Abbas ibn Abd al-Muttalib and some others were sitting in front of the Kaaba in the Masjid-al-Haram, when suddenly Fatimah Bint Assad came and stood there while she was struggling with pains of childbirth and prayed: “O my Lord! I believe in You and all Your messengers and holy books sent from You, and I acknowledge the words of my ancestor Abraham, the Khalil (the friend of Allah), who has built this Kaaba. O my Lord! For the sake of the person who built the Kaaba and for the sake of the baby I’m carrying, make my labour easy.”
Suddenly we saw the Kaaba cracked from behind and Fatimah entered there and disappeared from our sight. And the cracks came together and stuck. We went to open the door, but it didn’t open.
Soon, the news of this incident spread throughout the city. Three days passed and on the fourth day Fatimah came out from the same spot, having Ali (PBUH) in her arms. And she said: “The most exalted Allah has preferred me to previous women, and I went into His House and I ate heavenly fruits. And as I was going to leave the House, a voice called: “O Fatimah! Name this infant “Ali” because the exalted all-Highest Allah, says: “I derived his name from Mine and he is the person who breaks the idols in my House.” ”” (Mahallati, Seyyed Hashim,The life of Imam Ali (PBUH), Vol.1)
“Imam Ali (PBUH), was born on the 13th of the month of Rajab inside the Kaaba, and no one has ever been born inside the Kaaba before or after him.”
So, the story of the birth of Imam Ali (PBUH) is a truth which is confirmed not only by Shia but also by Sunni Muslims and is written in details in the precious book of “al-Ghadeer”.
A manifestation of the secrets of the birth of Imam Ali (PBUH) inside the Kaaba
But the secrets of the fact that why was Imam Ali (PBUH) born inside the Kaaba are expressed in some references, we mention some of them herein:
Then Alusi added:
“Perhaps Ali (PBUH) wanted to return the favor of the Kaaba that made him honored to be born inside it, so, he destroyed the idols in Kaaba; because it is said in some references that the Kaaba complained to Allah and said: “O my Lord! How long these idols should be worshipped next to me?” And the most exalted Allah promised the Kaaba that this sacred place will be sanctified.” (Al-Ghadeer)
According to all mentioned before, some results are conclusive:
Firstly: the matter of the birth of Imam Ali (PBUH) inside the Kaaba is a certain historic issue that is narrated not only in Shia books but also in Authentic Books of Sunni Muslims that are all gathered by Allameh Amini in Al-Ghadeer, as mentioned before.
And also not only according to Shia scholars but Sunni scholars the story of the birth of Imam Ali (PBUH) inside the house of Allah (Kaaba) is confirmed by definite narrations.
Secondly: although all secrets of this matter are completely known for no one, it is clear in words of scholars of Shia and Sunni sect that this matter (being born inside the Kaaba) is a miracle and a glory for Imam Ali (PBUH) and it is a divine favor and grace which, according to the scholars of Sunni sect like Alusi, Hakim Neishaburi and others, is exclusive for Imam Ali (PBUH) and no one was born inside the kaaba before or after him.
And Imam Ali’s (PBUH) word which we mentioned before is more interesting that although prophet Jesus (PBUH) is a prominent prophet, his mother was ordered to leave the Beyt al-Muqaddas at the time of his birth, because it is a place for praying Allah, not a place for deliverance of a child; but at the time of Imam Ali’s (PBUH) birth, his mother, Fatimah Bint Assad, was guided into the Kaaba and was allowed inside it miraculously through the cracks on the wall.
But being born inside the Kaaba and martyrized inside the mosque, is a manifestation of his high and great place.
special prayer to ask God for reappearance of Imam Mahdi (PBUH)
along with translation in English and Persian
The rule of twelfth Imam will be based on religious sovereignty and refusal of laicism and secularism. Imam Mahdi (PBUH) will rule on the basis of Quran and his goal is to fully realize justice, not just in a limited domain but on the whole world.
At the time of arrival of the savior, the nature will act differently. The animals will cooperate with men. The paradise in which Adam and Eve dwelled and were expelled from, will be founded again on the earth.
سازمان سیا نقشه قتل کاسترو از رهبران سیاسی کوبا را کشیده بود.
به هنگام شصتمین سالگرد حمله به جزیره خوک ها، سازمان امنیت ملی اسنادی را از طبقه بندی خارج می کند که از سال 1960 روایت می کند که ماموران این آژانس برای یک تصادف مرگبار می خواستند 10000 دلار بپردازند. هم چنین طرح حمله دیگری برای کشتن فیدل کاسترو جزئی از طرح حمله به جزیره خوک ها بود.
در اولین طرح شناخته شده CIA برای قتل رهبران انقلاب کوبا، مدیران ارشد این سازمان به خلبان هواپیمای حامل کاسترو که از پراگ عازم هاوانا بود، پیشنهاد داده بودند که در ازای اتمام موفقیت آمیز ماموریت، 10000 دلار به او بپردازند تا خطرات یک تصادف تنظیم شده هوایی را بپذیرد. خلبان پرواز، که از قبل به عنوان یک منبع اطلاعاتی CIA به خدمت این سازمان در آمده بود درخواست کرده بود که در صورت مرگش، آمریکا به فرزندان او تحصیلات دانشگاهی اعطا کند و کارگزار سازمان سیا، ولیام جی. موری William j. Murray نیز گزارش داده که این تضمین به او داده شده بود. بنا به گزارشات فوق سری بین مقامات رده بالای CIA و پایگاه این سازمان در هاوانا و گزارشی که موری بعدا در مورد "فعالیت های مورد سوال" ارائه کرده، این طرح سریعا بعد از این که خلبان کوبایی، خوزه رائول مارتینز به موری گفت برای پرواز چارتر (اختصاصی) برای انتقال کاسترو و دیگر مقامات عالی رتبه کوبایی به پراگ در 21 جولای انتخاب شده است، توسعه یافت. بعد از آنکه موری، مقامات بالادستی خود در لنگلی را از این موضوع مطلع کرد و همین طور به کمیسیون راکفلر Rockefeller Commission در سازمان سیا گفته بود، مقامات ارشد پیغام دادند که آن ها یک "تصادف مرگبار" را در نظر می گیرند و پرسیده بودند که آیا خود خلبان به این موضوع علاقه دارد یا نه؟
وقتی که خلبان برای پرواز به پراگ، به هاوانا رفته بود، موری این طرح را با مارتینز به بحث گذاشته بود. موری به لنگلی گزارش داده بود که" سوژه مایل است خطرات محاسبه شده را بپذیرد اما در مورد امکان های زیر که می تواند تصادفی باشد محدودیت دارد: الف: آتش گرفتن موتور به هنگام بلند شدن هواپیما که جلوی سفر را می گیرد یا آن را به تعویق می اندازد، ب: روش مبهم شیرجه زدن داخل آب تقریبا سه ساعت بعد از پرواز از کوبا. سوژه نقص موتور را به علت خطر حتمی آتش سوزی یا کمبود شانس برای نجات جان هیچ مسافر یا خدمه را رد می کند... در مورد این که بتواند یک تصادف واقعی را بدون در خطر انداختن جان همه خدمه انجام دهد، تردید دارد.". بعد از آنکه مارتینز به پراگ رفت، پایگاه هاوانا یک مسیر ارتباطی دیگر پیدا کرد با اسم رمز تریسی بارنزTracy Barnes که نقشه قتل را رد کرده بود. او گفته بود "دنبالش نباش و حرفش را نزن" و بعد از آن، دیگر راهی برای دسترسی به خلبان نبود. وقتی که مارتینز برگشت، به موری گزارش داد که "این امکان وجود ندارد که یک تصادف ترتیب دهم، آن گونه که درباره آن بحث کرده بودیم". این نقشه تصادف به طور غیر مستقیم در گزارش کمیته ویژه سنا در مورد "نقشه های قتل گفته شده CIA برای رهبران خارجی" که در سال 1976 و بعد از یک تحقیق و تفحص در عملیات های پنهان سازمان سیا، با هدایت سناتور، فرانک چرچ منتشر شد، ارائه شده. کمیته چرچ، این حمله را به عنوان اولین حمله ای که علیه جان یک رهبر کوبایی که توسط سازمان سیا انجام شده و این کمیته از آن خبر دارد تشخیص داد اما از ارائه جزئیات کلیدی خودداری کرد –یا شاید هم آن ها را رد کرد- از جمله این که آن قاتلِ مایل به انجام نقشه قتل، یک خلبان بود و آن تصادف یک هواپیمای مسافربری غیرنظامی را در بر داشت. اسناد فوق سری که بعدا به عنوان بخشی از اطلاعات ثبت شده قتل جان اف کندی از طبقه بندی خارج شد و توسط تحلیل گر ارشد آرشیو سازمان امنیت ملی، جان پاردوس John Pardos برای جمع آوری در آرشیو دیجیتال، به دست آمد، که عنوان آن بود "عملیت سری سازمان سیا، سال (اطلاعات) 1975".
نقشه قتل خلیج خوک ها
عملیات خلیج خوک ها همین طور شامل عملیات پیچیده سازمان سیا برای قتل فیدل کاسترو بود که تنها چند هفته بعد از تلاش تازه برای کشتن برادرش انجام شد. در آگوست سال 1960 مدیر عملیات های سری سیا یعنی ریچارد بیسل Richard Bissel دستور آنچه که خاطرات یکی از "تک چشم های سازمان سیا" آن را "یک عملیات حساس که نیازمند اقدام گنگستری بود" توصیف می کند را داد. در حالی که مدیران ارشد CIA متهم به عملیات خلیج خوک بودند، بیسل قصد داشت که کاسترو را به قتل برساند و شانس سازمان سیا برای موفقیت در برنامه ضدانقلابی این سازمان برای سرنگونی حکومت کاسترو را افزایش دهد.
در یک مصاحه ضبط شده که کورنبلا Kornbluh با جیکوب استرلاین Jacob Sterline، مدیر حمله به پارلمان، که عضو CIA بود انجام داد، استرلاین گفت که از او خواسته شده بود که برای علت نامعلومی، 150000 دلار از بودجه خودش را به جای دیگری انتقال دهد، اما او رد کرده تا اینکه توسط مدیر امنیتی بیسل، یعنی شفیلد ادواردز توجیه شده است. بعد از اینکه او فهمید که این بودجه برای پرداخت به مافیا برای قتل کاسترو به وسیله قرص هایی سمی که توسط بخش فنی این سازمان ساخته شده بود، اختصاص داده شده، استرلاین به رییس بخش وسترن همپشایر، j. c. king اعتراض کرده. "من گفتم که جی سی. می فهمی که این باعث می شود که مردم کل این داستان را شوخی تلقی کنند اگر که راه آسانتری برای قتل کاسترو وجود داشته باشد؟".
استرلاین به کورنبلا گفت "من فکر کردم که این کاملا غیر اخلاقی است که ما خودمان را درگیر چیزی مثل این کنیم. اولا من برای قبول این موضوع مشکل داشتم، اما در وهله دوم من فکر می کردم که این عملیات در بهترین حالت شکست دادن خودمان است (کتاب پیتر کورنبلا، "منتشر شده از خلیج خوک ها"، ص 264 تا 265). این آرشیو سه شرح واقعه از دوره کاسترو در کوبا ارائه می دهد که به طور طبیعی به پایین خود رسید. به هنگامی که حزب کمونیست کوبا در هشتمین کنفرانس حزب برای شستمین سالگرد حمله به خلیج خوک ها تشکیل شد، کاسترو از جایگاه قدرتمند خود به عنوان رهبر حزب کناره گیری کرد. "درست بعد از اینکه حمله کنندگان مورد هدایت سیا شکست خوردند، این یک نقطه عطف تاریخی شد برای یک انقلاب جوان". بنا به نظر پیتر کورنبلا که پروژه آرشیو کوبا را مدیریت کرد، "شروع رسمی دوره پس از کاسترو یک نقطه عطف مهم برای آینده کوبا رقم می زند".
اسناد
سند اول
https://nsarchive.gwu.edu/dc.html?doc=20616617-1
بعد از رسوایی در مورد تلاش CIA برای قتل رهبران خارجی مثل فیدل کاسترو که در اوایل سال 1975 در رسانه ها منتشر شد، یک مامور سابق در پایگاه هاوانا به اسم ویلیام جی. موری پرونده ای برای گزارش به بازرس سازمان درباره اولین نقشه قتل شناخته شده در کوبا برای قتل یک رهبر انقلاب این کشور –کاسترو - تشکیل داد. موری در این باره، بازگو می کند که چطور یکی از مامورین اطلاعاتی جذب شده که یک خلبان بود، او را در 18 جولای 1960 مطلع کرده که برای پرواز به پراگ، برای انتقال کاسترو و دیگر مقامات کوبایی انتخاب شده. بعد از آن که او رهبران بلند پایه سازمان سیا را از این موضوع مطلع کرد، موری یک پیام فوری و فوق محرمانه از یک منبع اطلاعاتی دریافت کرد که به او یاد داد که 10000 دلار یا بیشتر، برای ترغیب خلبان برای "همکاری برنامه ریزی شده یک تصادف در حین سفر برگشت به پراگ" به او پیشنهاد دهد. خلبان پذیرفت که "خطر محاسبه شده اما محدود آن راه هایی که به طور تصادفی پیش برود را بپذیرد". در نهایت هیچ تلاشی انجام نشد و سران سازمان سیا دستورات خود را پس گرفتند.
سند دوم
https://nsarchive.gwu.edu/dc.html?doc=20616618-2
مقامات بلند پایه CIA در بخش عملیات سری، این تلگرام فوری را به مامور خود در هاوانا، ویلیام موری فرستادند و به او گفتند که یک خلبان که قرار بود کاسترو را با پرواز از پراگ به هاوانا انتقال دهد، ترغیب کند "که خطرات یک تصادف تنظیم شده در طول سفر برگشت را بپذیرد". CIA مایل بود که 10000 دلار ارائه دهد و یک درخواست معقول بیشتر را، وقتی که تصادف به اتمام رسید، انجام دهد. این منبع اطلاعاتی با بیان جمله "امکان حذف سه تن از رهبران ارشد کوبا، توجه ویژه ای را در میان مدیران ارشد سازمان سیا به خود جلب کرده" شروع می کند.
سند سوم
https://nsarchive.gwu.edu/dc.html?doc=20616619-3
بعد از مشورت با خلبان، درست قبل از این که او به پراگ برود، موری گزارش می دهد که "سوژه مایل است خطرات محاسبه شده را بپذیرد" اما "برای امکان هایی که ممکن است تصادفی پیش برود" محدودیت دارد. دو امکان مطرح شده با خلبان، یعنی پنچر کردن لاستیک های هواپیما برای ایجاد یک تصادف، و حتی یک تصادف واقعی، به نحوی که باعث خرابی موتور هواپیما شود، به دلیل "نبود امکان برای نجات هیچ یک از خدمه و مسافران" توسط او رد شده است. در میان گزینه هایی که خلبان در نظر گرفته "روش مبهم شیرجه زدن در آب، حدود سه ساعت بعد از خروج از کوبا" وجود دارد.
سند چهارم
https://nsarchive.gwu.edu/dc.html?doc=20616614-4
هنگامی که خلبان به سمت پراگ رفت، مدیران ارشد CIA پیام دوم، کوتاه و دو جمله ای خود را به عامل خود فرستادند که عملیات را متوقف کرد و بیان می کرد "دیگر آن عامل مرجع را دنبال نکنید" و همین طور "این موضوع را فراموش کنید". آن اطلاعات خیلی دیر به خلبان رسید چرا که CIA دیگر نمی خواست که نقشه قتل را به پیش ببرد.
سند پنجم
https://nsarchive.gwu.edu/dc.html?doc=20616615-5
کمیته رسمی راکفلر که از سوی رییس جمهور، جرالد فورد منصوب شده بود که سو مدیریت CIA را بررسی کند، از ویلیام موری درباره نقشه قتل کاسترو در سال 1960 تحقیق کرد و در کنار آن بحث های بیشتری درباره نقش سازمان CIA در تشویق تلاش برای سرنگون کردن حکومت کاسترو در اوایل دهه 1960 انجام داد. خاطرات آن جلسه نشان می دهد که موری به این موضوع اشاره کرده که "در بسیاری از کشور های لاتین، قتل یک مسئله تاریخی بوده و یک شکل غیر معمول از تغییر حکومت نیز نبوده است".
سند ششم
https://nsarchive.gwu.edu/dc.html?doc=20616616-6
مدیر امنیتی سازمان CIA ، هاوارد جی. آزبورن یک خلاصه با جزئیات به معاون مدیر CIA برای همکاری در قتل کاسترو قبل از حمله به خلیج خوک ها ارائه می کند. داستان از آن جا شروع می شود که معاون مدیر برنامه ها، ریچارد بیسل دستور یک "عملیات حساس که نیاز به کار گانگستری دارد" را می دهد. هدف عملیات از بین بردن فیدل کاسترو بود. گزارش توضیح می دهد که چطور، رابرت ماهیو Robert Maheu به عنوان یک "فیوز خودکار" برای نزدیک شدن به جانی روسلی Johny Roselli و سم گولد Sam Gold استفاده شده است. همین طور توضیح می دهد که چطور بخش خدمات فنی سازمان CIA "قرص هایی با قابلیت حل شدن سریع، با کشندگی بالا و غیر قابل ردیابی (یا حداقل ردیابی)" به عنوان وسیله ترور را توسعه داده است. 6 عدد قرص تهیه و سریعا توسط رابط های مافیا به کوبا، منتقل شد. وقتی که خوآن اورتا Juan Orta آن "پاهای طلایی" را دریافت کرد، قرص ها به یک عضو از "حزب تبعیدی کوبا"، آنتونی ورونا، ارسال شد که به عوامل در هاوانا داده شود. "توانایی ورونا به صورت کامل استفاده نشد چرا که پروژه بعد از آن که حادثه خلیج خوک ها اتفاق افتاد کمی بعد کنسل شد. "
سیدآریا مرتضوی
گفتمان اصلی انقلابیون برای انتخابات 1400 چیست؟
شعار و گفتمان، مهمترین عنصر در اقبال عمومی به کاندید موردنظر است. این مسئله به حدی جدی است که ردپایش در تمامی دورههای انتخابات بهخوبی دیده میشود و متأسفانه باید گفت مهمترین ضعف جبهه انقلاب در تمام این سالها، نبود گفتمانی مشخص بوده است.
هاشمی رفسنجانی با در نظر گرفتن خرابیهای جنگ تحمیلی توانست گفتمان سازندگی خود را ارائه دهد و رأی مردم را بهسوی خود گسیل کند. از طرفی خاتمی با تکیهبر فضای بسته رسانهای و انزوای سیاسی، گفتمان خود با عنوان فضای باز سیاسی را ارائه داد. احمدینژاد گفتمانش را حول قشر فقیر بنا نهاد و اصلیترین گفتمان روحانی در هر دو دوره، برجام و مذاکره با آمریکا بود.
حال برای اینکه بهتر به ضعف گفتمانی جبهه انقلاب پی ببریم، لازم است انتخابات سال 96 را مرور کنیم. در این سال، محمدباقر قالیباف و آیتالله ابراهیم رئیسی نامزدهای اصلی جبهه انقلاب به شمار میآمدند؛ اما میتوان گفتمان مشخصی را از آنها به یاد آورد که یارای مقابله با گفتمان مذاکره روحانی را داشته باشد؟
حال که به اهمیت گفتمان در انتخابات پی بردیم، لازم است به تشریح گفتمان انقلاب در سال 1400 بپردازیم. گفتمان جبهه انقلاب در دو قسمت نگاه به برجام و نگاه به توان داخلی خلاصه میشود:
الف: نگاه به برجام
بعد از شهادت محسن فخری زاده، مجلس شورای اسلامی قانونی با عنوان اقدام راهبردی برای لغو تحریمها را به تصویب رساند و رهبر انقلاب نیز در سخنرانی خود با تأکید بر این قانون اعلام کردند که آمریکا باید تمامی تحریمها را بهصورت کامل و یکجا لغو کند تا ایران نیز به برجام بازگردد. این نکته میتواند بهترین دیدگاه جبهه انقلاب به مسئله برجام و لغو تحریمها باشد. حال این گفتمان را با دیدگاه اصلاحطلبان که به دنبال لغو برخی از تحریمهای نمادین برای خوراک انتخاباتی هستند، مقایسه کنید.
ب: نگاه به داخل
دولت روحانی در تمامی این سالها اقتصاد را شرطی کرده است و حتی آب خوردن مردم را نیز به مسئله برجام گرهزده است. حال اینکه میشود با تکیه به توان داخلی مانند مسکن، پتروشیمی، شیلات، صنایع کشاورزی و... و همچنین با اعتماد به جوانان تمامی تحریمهای آمریکا را بیاثر کرد. همانند اتفاقی که برای تحریم بنزین با ساخت پالایشگاه ستاره خلیجفارس افتاد.
جبهه انقلاب در روزهای پایانی باید بهخوبی این دو برنامه را برای مردم تبیین کند. در غیر این صورت باید به دلیل ضعف گفتمانی همیشگی خود، مجدداً شکست در انتخابات را بپذیرد!
فردین
شرطی شدن کشور به اتفاقات مختلف
در شب شهادت دکتر محسن فخری زاده(پدر علم هسته ای ایران) نوشتیم که شرطی شدن کشور به اتفاقات مختلف، باعث آسیب پذیر شدن ما در مسائل امنیتی-دفاعی میشود. بار ها گفته ایم و باز هم میگوییم که اگر جواب سنگ پراکنی با سنگ پراکنی داده نشود، طرف مقابل جری تر میشود و دست به کار های بزرگ تر میزند.
دولت لیبرال ما در جواب مطالبه، گرفتن انتقام شهید فخری زاده گفت: در آمریکا انتخابات ریاست جمهوری در جریان است و بایدن دارد میاید، اگر جواب بدهیم و یک درگیری نظامی راه بیفتد ما به تله صهیونیست ها می افتیم که این در تله افتادن ما، ممکن است مذاکرات آینده با غرب را به خطر بیندازد.
ترور فخری زاده جواب داده نشد و دیدیم که بایدن هم آمد، اما نه گشایش سیاسی-اقتصادی اتفاق افتاد و نه مذاکره مستقیمی بین ایران و آمریکا صورت گرفت! تنها چیزی که به فراموشی سپرده شد، مسئله انتقام شهید محسن فخری زاده بود.
از نظر دولت روحانی ترور شهید سلیمانی هم تله ترامپ برای ایجاد درگیری نظامی بود و انفجار نطنز در تابستان سال قبل و ترور محسن فخری زاده پاییز سال قبل هم تله صهیونیست ها برای بد جلوه دادن چهره ایران در جامعه جهانی بوده است. الان هم که آقایان برای پیشبرد اهداف سیاسی خودشان دارند در وین اتریش با غربی ها و دوستان صهیونیست ها مذاکره میکنند، حادثه نطنز را تله صهیونیست ها برای کنسل شدن مذاکرات خودشان میدانند!
اصولاً تله این نیست که یک طرف بیاید مستقیماً یک سیلی به زیر گوش شما بزند و شما با پرویی بیایی و بگویی اصلاً هم درد نداشت پس جواب سیلی ات را نمیدهم اما انشاءالله بعداً به حساب تو میرسم. حتی بچه های دوازده-سیزده ساله هم میدانند که شکارچی، شکارش را طوری وارد تله میکند که شکار تا زمانی که وارد تله نشده متوجه نمیشود که وارد تله شده است..
از نظر ما به هیچ وجه این یکی به دو، تله صهیونیست ها برای ما نیست! بلکه صهیونیست ها در این مواقع به خوبی میدانند که میتوانند هر کاری که دلشان میخواهد انجام بدهند چون در این مواقع از طرف ایران هیچ عواقب سنگین و خطرناکی در رابطه با کارهایشان برایشان بوجود نمی آید! برای همین با خیال راحت کار خودشان را انجام میدهند و آن را رسماً گردن میگیرند!
ظریف قبلاً میگفت من با شهید قاسم سلیمانی، جلسات متعددی در مورد سیاست خارجه و منطقه برگزار میکردم... حالا که دیگر نظرات امثال سلیمانی وجود ندارد، بنظر شما ظریف با چه کسانی جلسه میگذارد که این حرکات صهیونیست ها برایش تله تعریف شده است؟ وقتی هم بگوییم همه شما از اول تا آخر یا جاسوس یا وطن فروش هستید، جیغ بنفش میکشند که چرا تخریب میکنید و چرا کسی به دستاورد های ما نمیپردازد... دولت روحانی از بقیه انتظار دارد که به دستاورد هایش بپردازند اما به قول علی اکبر رائفی پور؛ «آیا می دانید از 100 وعده دولت حسن روحانی به مردم در هشت سال گذشته، تاکنون تنها و تنها 9 مورد آن محقق شده است؟» این 9 مورد هم آنقدر نصف و نیمه هستند که کسی اگر آن را بازگو کند، احساس شرم میکند..
به هر حال همه باید در جریان این موضوع باشیم که اکنون قهرمانان دیپلماستی ما در وین حضور دارند و دارند با غربی ها و با دوستان رژیم صهیونیستی مذاکره میکنند. قهرمانان دیپلماستی ما به خوبی میدانند که در مقابل آمریکا، هیچ شانسی ندارند و باید با ادب رفتار کنند! اگر بخواهند حرفی از جواب دادن به صهیونیست ها بزنند، ممکن است مذاکراتشان بهم بخورد.
در برجام سال 2015، انرژی هسته ای با رفع تحریم ها معاوضه شد. الان که هسته ای به آن صورت وجود ندارد به احتمال زیاد میخواهند عزت و شرف ایرانی را برای بقای عمر کثیف سیاسی خودشان معاوضه کنند. اقتدار و عزت مردم که در چهل سال به دست آمد و در جنگ هشت ساله با عراق هم شکسته نشد اکنون در جنگ با دولت روحانی در حال شکسته شدن است... باید اساسی در این مورد فکری شود که چرا ایران را به این نقطه رسیده و چرا ایران را دارد شبیه به سوریه رفتار میکند...
پی نوشت: صهیونیست ها بعد از 40 سال درگیری با ما به این نتیجه رسیدند که میتوانند به این شکل در ایران فعالیت کنند، اگر فردا روزی تُرک ها و یا عرب های حاشیه خلیج فارس به خودشان اجازه درگیری مستقیم با ایرانی ها را بدهند، نباید به آن صورت، متعجب شد. اکنون این ایران است که در گوشه رینگ افتاده پس همه چیز و هر نوع اتفاقی امکان پذیر است.
ادیب مقاومت