در
نظر بازی ما بی خبران حیرانند
من
چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
داشتم به این فکر می کردم که آدمی کجا به نقطه ایی می رسد که می -تواند از تمام لذایذ مادی دست بکشد و برای به دست آوردن رضایت پروردگار از تمام هستی خود صرف نظر کند که وصیت نامه شهید احدی نظرم را جلب کرد.زندگی نامه اش را خواندم.سال 64 در کنکور سراسری تجربی رتبه اول را کسب کرده و در رشته پزشکی در دانشگاه شهید بهشتی تهران پذیرفته می شود و در آنجا به ادامه تحصیل پرداخته بود و در سال 65 به فیض شهادت نایل آمده بود.
وصیت نامه اش را اینگونه نوشته بود ( فقط: نگذارید حرف امام به زمین بماند) وصیت نامه ایی کوتاه که مسیر روشنی را نشان می دهد، جاده ایی که خود در آن قدم نهاده بود و به اوج رسیده بود.از اوجی سخن می گوییم که رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی دیگر زرق و برقی نداشت و نتوانسته بود روشنی مسیر را برایش کمرنگ کند.آری در این مسیر آرامشی دیده بود که دیگر هیچ لذتی در این دنیا برایش آرامبخش نبود.با وصیتش همه را دعوت کرد به جاده ایی قدم بگذارند که فردای قیامت سرشکسته و خجل نباشند.او زکات عمر خود را با وصیتش ادا کرد و چه زیبا جمله ایی در نمایشگاه عکس شهدا نوشته شده بود...... به عکس شهدا نگاه کنیم، برعکس شهدا عمل نکنیم.
سرکار خانم مومیوند